نرخ گندم و نان روز به روز در مدینه بالا می رفت.نگرانی و وحشت بر همه مردم مستولی شده بود؛ آنکس که آذوقه خود را تهیه نکرده بود در تلاش بود که تهیه کند در این میان مردمی هم بودند که به واسطه تنگدستی مجبور بودند به زور آذوقه خود را از بازار بخرند.
امام صادق ع.از «معتب» وکیل خرج خانه خود پرسید:«ما امسال درخانه گندم داریم؟»
-بلی یابن رسول الله! بقدری که چندین ماه را کفایت کند گندم ذخیره داریم.
-آنها را به بازار ببرو در اختیار مردم بگذار و بفروش.
-یابن رسول الله!گندم در مدینه نایاب است اگر اینها را بفروشیم خرید گندم دیگر برایمان میسر نخواهد شد.
-همین است که گفتم ...گندم ها را به بازار ببرو دراختیار مردم بگذار.
معتب دستور امام را اطاعت کرد و گندمها را فروخت و نتیجه را به امام گزارش داد.
امام به او دستور داد:«بعد از این نان خانه مرا از بازار بخر . نان خانه من نباید نباید با نانی که در حال حاضر توده مردم مصرف می کنند تفاوت داشته باشد.نان خانه من بعد از این نیمی از گندم و نیمی از جو باشد. من بحمدالله توانایی دارم که تا آخر سال خانه خود را با نان گندم به بهترین وجهی اداره کنم ولی این کار را نمی کنم تا در پیشگاه الهی مسئله « اندازه گیری معیشت » را رعایت کرده باشم.
منبع:بحارالانوار جلد 11،صفحه121